دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
— نظامی در رثای خاقانی
لطمة عظیمی که درگذشت ایرج افشار بر فرهنگ ایران و ایران شناسی وارد ساخته کمتر نظیری در تاریخ ایران برای آن می توان یافت. در طی ۸۵ سال عمر گرانمایه اش بزرگترین خدمات را به فرهنگ ایران انجام داد و منشاء ابتکارات سودمند و گوناگون شد و یک تنه از عهدة سامان دادن کارهایی برآمد که حتی چند دانشمند برجسته و فعال مجموعاً از عهدهٔ آنها برنمی آمدند.

عکس از پایگاه میراث مکتوب
بر شمردن خدمات او آسان نیست. اگر شمه ای از همکاری های خود را با او به قلم بیاورم شاید از عهدهٔ اندکی از بسیار برآیم.
همکاری جدی ما وقتی آغاز شد که من در صدد تاسیس مجلهٔ راهنمای کتاب و انجمن کتاب برآمدم. زنده یاد پرویز خانلری چندان از تاسیس این مجله خشنود نبود و می خواست که من، در عوض، نقد کتب را در مجلهٔ سخن توسعه بدهم، اما من وجود مجلة خاصی را به منظور نقد کتاب و تشویق کتاب خواندن لازم می شمردم. چند نفر از فضلای جوان را که سنشان پر از سنِ خود من دور نبود، یعنی ایرج افشار، عبدالحسین زرین کوب و مصطفی مقربی را به یاری طلبیدم. اما از این میان کسی که کشیدن بارِ عمده را به عهده گرفت افشار بود. مجله که نشریهٔ انجمن کتاب خوانده می شد پس از یکی دو شماره جائی در میان مطبوعات برای خود باز کرد و شهرتی یافت. اما مدت زمانی نگذشت که من به دعوت دانشگاه کلمبیا عازم آمریکا شدم و مسئولیت مجله کلاً در عهدهٔ افشار افتاد و من جز گاه با تلفن دخالتی در امور مجله نمی کردم و مجله بتدریج آئینهٔ سلیقه و حسن ذوق افشار و مباحثی شد که بخصوص مورد علاقهٔ او بودند از قبیل کتابشناسی و نسخه شناسی و تاریخ دوران قاجاری و مسائل عمومی فرهنگ ایران و البته نقد کتاب. من تابستان ها که از تدریس فارغ بودم و به ایران می رفتم به امور کلی مجله و مسائل مالی آن رسیدگی می کردم، اما امور علمی و فنی همچنان در عهدة افشار بود.
انجمن از جمله کتابخانه ای بنیان گذاشت تا کتاب را بدون وثیقه و بدون تشریفات اداریِ دست و پاگیر به خواستاران قرض بدهد. محل آن در خیابان انقلاب (شاهرضا) در بن بستی روبروی هتل پالاس بود. در کار کتابخانه گذشته از ایرج افشار، دکتر مهری آهی و دکتر حافظ فرمانفرمائیان نیز شرکت داشتند و عبدالله سیار و اسماعیل آشتیانی از همکاران من در بنگاه ترجمه و نشر کتاب به آن کمک می کردند، اما نظارت بر همهٔ امور انجمن کتاب در عهدهٔ افشار بود. همه کسانی که نام بردم کوچکترین نظر مالی نداشتند و فقط به شوق خدمتی وقت و بصیرت خود را در اختیار انجمن و مجله قرار می دادند. اما افشار با پرکاری بی نظیر و سرعتی شایسته به همه این امور می رسید. هنگامی که به دعوت دانشگاه کلمبیا برای دو سال به سفر آمریکا رفتم افشار پذیرفت که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را سرپرستی کند.
از کارهای دیگر انجمن کتاب یکی تاسیس کلوب کتاب و دیگر کتابخانه سیار برای بردن و قرض دادن کتاب در دهات اطراف تهران بود. همچنین افشار برای نخستین بار فهرست کتاب های فارسی را با اصول علمی کتابشناسی در سال ۱۳۴۲منتشر کرد و این کار را چند سال ادامه داد. همچنین افشار نخستین نمایشگاه کتاب را در قالب کارهای انجمن ترتیب داد و نمایشگاه های سالانه کتاب را به مدت شش سال ادامه داد. از این گذشته درنمایشگاههای کتاب مسکو و توکیو نیز شرکت کرد.
اما اینها همه جزئی از کارهایی بود که افشار انجام می داد. اقدام به انتشار مجلدات فهرست مقالات فارسی که تاکنون هفت جلد آن به طبع رسیده و کمک بسیار مهمی برای تحقیقات تاریخی و ادبی و علمی و فرهنگی ایران است از اقدامات و ابتکارات اساسی افشار بود.
با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انجمن کتاب و مجله راهنمای کتاب تعطیل گردید و کتاب های آ نها به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتقل گردید. اما افشار از کوششی که در مجلة راهنمای کتاب بکار می برد دست نکشید، بلکه مجله آینده را که دهه ها قبل پدر فاضل و با کفایت و ایران دوست او منتشر می کرد احیا نمود و مجله به سبک و روشی که افشار در مجله راهنمای کتاب معمول ساخته بود شروع به انتشار کرد، تا آنکه در نتیجه تراکم کارها و مشکلات طبع مجله و تهیه کاغذ برای آن مجله را در سال ۱۳۷۲ تعطیل کرد. ولی افاضات علمی و بسیار سودمند او به صورت تازه ها و پاره های ایران شناسی در مجلهٔ کلک و سپس در مجله بخارا شروع به انتشار نمود. تازه ها و پاره های ایران شناسی نه تنها حاکی از وسعت اطلاع افشار از همه گونه مطبوعات ایران شناسی بخصوص در خارج از کشور است، بلکه همچنین نشانی است از اشتیاق او به خدمت به فارس زبانان و آگاه نگاه داشتن اهل تحقیق از اتفاقات و مطبوعات و موسسات علمی خارجی دربارة ایران و نیز انتقادات و راهنمای یها و تصحیحات ذیقیمتی برای مولفین و مصححین. امید است که مجموعهٔ آنها به صورت کتابی مستقل که منظور نظر افشار نیز بود، بزودی انتشار بیابد.
افشار را همچنین باید پدر واقعی کتابشناسی در ایران محسوب داشت. درست است که کسانی مانند زنده یاد دکتر مهدی بیانی، رئیس اسبق کتابخانه ملی، و دکتر محسن صبا، کتاب دوست معروف، برخی قدمهای نخستین را از جمله تاسیس کلاسی برای کتابداری در دانشسرای عالی برداشتند، ولی دانشمندی که این علم را در ایران رونق بخشید و مثال های متعدد از ثمرات این علم را یا به تنهائی و یا به کمک همکارانی مانند کریم اصفهانیان و محمد رسول دریاگشت و پوری سلطانی بوجود آورد افشار بود.
از اقدامات اساسی دیگر افشار تاسیس نشریه فرهنگ ایران زمین با همکاری زنده یاد محمد تقی دانش پژوه، منوچهر ستوده، عباس زریاب خوئی، و مصطفی مقربی بود که در آن عدهٔ زیادی از رسالات تاریخی و ادبی و غیر اینها که حجم آنها به حجم مرسوم کتاب نمی رسید انتشار یافت.

ایرج افشار، حسن تقی زاده، و احسان یارشاطر. تصویر از فرید قاسمی، ایرانشناس مجله نگار
افشار بر اثر ممارست در مطالعهٔ نسخ خطی بخصوص پس از درگذشت دوست و همکارش، زنده یاد محمد تقی دانش پژوه، به عنوان نسخه شناس طراز اول ایران شناخته شد. مجلهٔ بسیار سودمند نامهٔ بهارستان که به نسخ خطی می پردازد از تشویق و همکاری منظم وی بهره مند بود، همانطور که موسسهٔ سودمند میراث مکتوب نیز از همکاری وی برخوردار بود.
در سال های اخیر محمود امیدسالار و نادر مطّلبی کاشانی و ایرج افشار به نشر مجموعه ای به نام گنجینه نسخه برگردان متون فارسی به صورت چاپ عکسی (facsimile) آغاز کردند و با کمک مالی دکتر همایون شیدنیا و دوستان وی در این مجموعه الابنیهٔ موفق هروی و تاریخ وصاف و نسخهٔ معروف شاهنامهٔ لندن و هزار حکایهٔ صوفیان را تاکنون به طبع رسانده اند.
در سال ۱۳۳۰ افشار که فقط ۲۶ سال داشت کتاب فردوس المرشدیه فی اسرار الصّمدیه تالیف محمود بن عثمان را منتشر کرد. در سال های بعد با سرعتی شگفت آور کتاب ها و رسالات دیگری را در مباحث تاریخی و ادبی و علمی و فلسفی و عرفانی و جز این ها با مقدمه و حواشی لازم انتشار داد. کثرت کتاب هائی که افشار به تحقیق و طبع آن ها پرداخته و یا مشوق طبع آن ها بوده و عدهٔ مقالاتی که به قلم آورده موجب شگفتی فوق العاده است. برشمردن آن ها که از صد فزون است در اینجا ممکن نیست، ولی از آن میان چاپ یادداشت های قزوینی در چند مجلد و زندگی طوفانی (چاپ اول ۱۳۶۸ ، با ویراستاری مجدد وپیوست های اضافی ۱۳۷۲) که تقی زاده به تشویق افشار دربارهٔ زندگی خود نوشته است در خور ذکر مخصوص اند. افشار بسیاری از نامه ها و یادداشتهای قزوینی و دکتر مصدق را نیز منتشر ساخت و در تحقیقِ سرگذشت الهیار صالح که با وی نزدیکی ویژه داشت قدم های بلند برداشت. خوشبختانه فرزندان برومند او بهرام و کوشیار و آرش کتابی در ۱۶۱ صفحه شامل فقط فهرست کتاب ها و مقالات پدر گرانقدر خود پرداخته اند و کار پژوهندگان آثار او را آسان نموده اند.
افشار یکی از اعضای موثر هیئت علمی دائره المعارف بزرگ اسلامی و همچنین مشاور دانشنامهٔ ایرانیکا در رشته کتابشناسی بود، هر چند در بسیاری مباحث دیگر نیز راهنمائی موثر بود.
هر چند بنای من در این سطور بر ایجاز و اختصار است، ولی چگونه می توان از موسسهٔ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که عده ای از متون و آثار تحقیقی دربارهٔ ایران را به طبع رسانیده و هم تجلیل از دانشمندان طراز اول ایرانشناسی را بر عهده گرفته (نذیر احمد، استاد دانشگاه اسلامی الیگر در هند، ریچارد فرای، استاد دانشگاه هاروارد، ج. ت. پ. دو بروین، استاد دانشگاه لیدن در هلند و همچنین منوچهر ستوده، مؤلف سلسله کتب از آستارا تا استرآباد در شرح ایالات ساحلی بحر خزر) و یا از مجلدات متعدد ناموارهٔ دکتر محمود افشار ذکری نکرد.
در سال ۱۳۸۴ که انجمن بین المللی ایران شناسی جایزه ای برای مجموع خدمات فرهنگی و توفیق های علمی به بهترین دانشمند ایران شناس یکی در ایران و دیگری در خارج از ایران در نظر گرفت، نخستین کسی را که در ایران انتخاب کرد به حق ایرج افشار بود و به یاد دارم که برای اعضاء انتخاب کننده کوچکترین تأملی در گزیدن او پیش نیامد. افشار با همهٔ مجامع ایران شناسی خارج از کشور و اکثریت دانشمندان این رشته مربوط بود. دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند و از دانشگاههای معتبر بریتانیا، قصد داشت درجهٔ دکتری افتخاری به وی اعطا کند، ولی متاسفانه بیماری و سپس درگذشت او مانع از سفر او برای دریافت درجه شد.
چگونه افشار توانست یک تنه کار چندین دانشمند و مدیر فعال را انجام دهد سئوالی است که پاسخ آن برای من به درستی معلوم نیست، جز آنکه پشتکار معروف مردم موطنش، یزد، و ایران دوستی عمیق او و شوقش به آموختن و آموزاندن و هوش و کیاستی سرشار نباید بی تاثیر بوده باشند.

عکس از مهرداد اسکویی
هر چند در این نوشته ایجاز پیشه کرده ام، ولی نمی توانم به ایرانگردی او اشاره نکنم. افشار اکثر نقاط ایران، خاصه نقاط دورافتاده را با پای پیاده، بیشتر همراه با منوچهر ستوده و گاه با دیگران مانند زریاب خوئی و پازوکی و شفیعی کدکنی و حتی با پورداوود طی کرده بود و هر جا کتیبه های بر دیواری یا بر سنگِ قبری دیده بود که فوائد تاریخی داشت آنها را یادداشت می کرد و منتشر می نمود. تفصیل این سفرها را در کتابی به نام سفرنامچه: گلگشت در وطن باز گفته است. از آنجا که ما هنوز کتاب جامعی در جغرافی ایران پس از جغرافی مسعود کیهان که هشتاد سال پیش (۱۳۱۰) انتشار یافته نداریم، این سفرنامچه برای تحقیق جغرافی ایران سودمند است. کاش کسی یا کسانی یافت می شدند که کاری را که منوچهر ستوده در باب ایالات ساحلی بحر خزر از آستارا تا استرآباد انجام داده دربارة سایر ولایات ایران انجام می دادند.
افشار شوربختانه دیگر با ما نیست. برای من آسان نیست باور کنم که آن همه دانش و آگاهی و معرفت و غمخواری ایران و آن همه کوشش و پویایی و آن همه شوق به خدمت در خاک رفته باشد. باید به این دل خوش کرد که آثارش باقی است و سالیان بسیار راهنمای پژوهندگان خواهد بود. امید است دولت ایران خیابان وسیعی را در تهران و میدان معتبری را در یزد به نام نامی ایرج افشار نامگذاری کند.
احسان یارشاطر
۱۸ اسفند ۱۳۸۹


